میلاد مولا علی مبارک
چند شعر در ادامه مطلب
در مدح منقبت حضرت ابوطالب و جناب فاطمه بنت اسد، اولین حامیان پیامبر اعظم
سلام بر تو و عهد و وفا و ایثارت سلام بر تو و آئین تو ، ابوطالب یتیم مکه در آغوش تو شکوفا شد امانتی که خدا بهر آفرینش داشت زنی که کعبه فقط بهر او گشود آغوش مقام فاطمه ، بنت اسد ، چنان والاست یکی پیامبر رحمت ، یگانه گوهر دهر سلام بر تو و مادر بزرگ اهلالبیت پس از رسالت احمد، تو حامیاش گشتی در آن زمان که محمد غریب و تنها بود شکفت دین خدا در حریم خانۀ تو تو را سِقایت حجاج و پردهداری ، بس اگرچه کعبه چو بازار بتپرستان بود همیشه مؤمن و یکتاپرست بودی تو به جرم عشق، تو مظلوم عصر خود گشتی عقاب عقل به اوج مقام تو نرسد شدهست مدحت و اعزاز تو به ما واجب |
|
سلام بر تو و عشق و ولا و پندارت که گشت دین خدا بارور ز ایثارت زهی به فخر تو و هستیِ گهربارت سپرد بر تو و بر همسر وفادارت که آوَرَد به جهان کودک پر اسرارت که شد مربی گلهای سرخ گلزارت یکی امام مبین ، حیدر فداکارت درود بر تو و گلواژههای اطهارت به رغم هجمۀ آن دشمنان مکارت شدی تو یاور او با تمام انصارت زهی سعادت و توفیق و فخر سرشارت علامتی ز شکوه و جلال و مقدارت ولی خدای احد بود رب و دادارت میان آنهمه همعصرهای غَدّارت که خورد دشمن دین ، ضربهها ز افکارت چقدر سبز و رفیع است بام و دیوارت که کرده است پیامبر ثنای ایثارت
|
هلا گلهای پژمرده شمیم آفتاب آمد هلا آوندهای مرده ، عطر سبز آب آمد |
|
|
|
|
کویر خشک هستی را خبر سازید طوفانها که چاپار بقا با کولهباری پر سحاب آمد |
درختان عدالت وقت مردن از پرستوها سؤال شبنمی کردند ، یک دریا جواب آمد |
|
|
|
|
به پابوسی چشمانش دو صد منظومه در صف شد برای دستبوسی ، کهکشانی پر شهاب آمد |
برای آسمان و ابر و ماه و رود و آئینه شهاب و آب و مهتاب و شتاب و نور ناب آمد |
|
|
|
|
ورقهای رسالت در دل تاریخ ، سر گردان برای رونق و جمع ورقها ، نَک ، کتاب آمد |
دگر بسته نخواهد ماند درهای هنر زیرا کلید شهر اندیشه برای فتح باب آمد |
|
|
|
|
غلاما جرعهای از نور نوشیدی و در این شب به جشن کهکشان بازی ، شهابت در حساب آمد |
|
|
|
|
|
علی کامل ترین منشور عشق است ولیکن بین قومش از غریبی
چه رازی جای دادی در دل خویش چه مجهولی به دل حل کردی ای چاه
سر شب تا سحر با صبر خو کرد در آخر سجدۀ طولانی عشق
علی در هالهای از خون خود خفت به شب «راضیهً مرضیه» میخواند
|
|
دلش آتشفشان طور عشق است چنان خونواژۀ مهجور عشق است
چه اشکی در سرشتی با گل خویش که عالم را نمودی سائل خویش
سحرگه سوی کوی یار رو کرد تمام خویش را تقدیم او کرد
علی زیباترین دُر بیان سُفت سحر، فَزتُ وَ رَب الکعبه میگفت
|
خدا پیوندها را دوست دارد شب پیوند گلها، شام قدر است شب قدری که فخر هر رسول است دو معصوم و دو بی همتا، دو یکتا دو نور کامل و بی کفو و مانند خدا شاد است و جمع قدسیان، شاد که شد انگیزۀ خلقت، محقَّق چه بوده وعدۀ حق؟ خاتمیت خدا با ازدواج این دو سرور که موعود خدا گردد تولد که گردد وارث حق تا قیامت نبودی گر برای عترت پاک نمیشد گر که این پیوند ، ایجاد خدا میخواست، در عرش اراده مطــــهر اهلبیتـــی آســــمانی خدا میخواست در این جانشینی که باشد بینیاز از هر سقیفه مطهر اهلبیتی جاودانه نمیشد گر که این وصلت، گزینش ز امشب در جهان، پرشورتر نیست شبی در طول عمر نسل آدم نگشته مستتر ، از جام وحدت دمی هرگز نبوده عرش انور کنون که آفرینش غرق مستی است بیا ساقی ز نو مستم کن امشب کنون که قدسیان آئینهدارند پر از جام تجلی کن وجودم بُود این شب ز قدر و رتبه، در صدر خدا با جلوههای عشق و مستی و من هم میل شام و خامه دارم ! چه دعوتنامهای بهتر ز داغ است اگرچه مُذنب و نالایقم من و میخواهم به رسم بزم پیوند اگرچه کلبۀ مولا گلین بود بجز اشکی برای عرشبوسی خدایا ای خداوند تبارک |
|
گل لبخندها را دوست دارد و سرشار از شفاعت، جام قدر است شب پیوند حیدر با بتول است دو محبوب و عزیز حقتعالی دو عبد صالح و پاک خداوند ملائک در زمین و آسمان، شاد و ظاهر شد در عالم، وعدۀ حق و آغاز امامت در شریعت به عالم کرده اهدا نسل کوثر و دین را زنده سازد با تفقد و سازد دولت عشق و عدالت نمیشد خلق هرگز چرخ و افلاک همه، ارث رُسُل میرفت بر باد بسازد بهر خود یک خانواده معلمهای عشق و مهربانی ولایت را کند حِصن حَصینی و والاتر ز هر شاه و خلیفه و حاکم بر امورات زمانه عبث میشد نظام آفرینش ز این لیله، شبی پرنورتر نیست نباشد برتر از امشب در عالم ز جشن سبز امشب، روح خلقت ز گلباران امشب، پر شعفتر و دین عرشیان، زیباپرستی است و با هر لاله همدستم کن امشب و حوران ساقدوش این دو یارند که جز مستی نجوشد در سجودم و برتر از هزاران لیلةالقدر ولیمه میدهد امشب به هستی برای اینکه دعوتنامه دارم کزان روشن، دلم، چون چلچراغ است به جان این دو سرور، عاشقم من گلی اهدا نمایم بر خداوند برای فاطمه، عرش برین بود ندارم هدیهای در این عروسی به تو پیوند انوارت ، مبارک |
شیعه ، همسو با مرام اولیا عشق ورزیدن به کل کائنات عشق بر انسان و آیات خدا هست احمد برترین مخلوق حق عشق بر احمد، طریق انبیاست هرکسی بر حضرت حق، عاشق است برترین عاشق به حق چون مصطفاست چون حبیب است و بُود محبوب حق کیست احمد؟ جمع زهرا و علی شیعه با اسماء پاک اولیا هیچ دین و مذهبی در روزگار شیعه میمیرد برای اولیا میرود قربان نام اهلبیت ***
شیعه اهل سنت پیغمبر است گر ندارد مسلمی این را قبول گر نبودی خطبۀ ناب غدیر گفت: هرکس من به او هستم «ولّی» این «ولّی» دارد دو معنا در شعار مرتضی در هر دو معنا مقتداست آنچه باشد روح پیغام غدیر بلکه باشد نعمت تکمیل دین
|
|
عشق میورزد به کل انبیا شیعه را سرلوحه باشد در حیات شیعه را باشد طریق اعتلا اشرف و کاملترین مخلوق حق چونکه او معشوق و محبوب خداست عاشق او نیز ذات خالق است مصطفی هم برترین یار خداست عشق بر احمد، بُود مطلوب حق ذات حق در چارده نور جلی عشقباری مینماید با خدا نیست مثل شیعه، غرق عشق یار مینماید جان فدای اولیا میشود از جان غلام اهلبیت ***
سنت احمد، ولای حیدر است فارغ است از دین و آئین رسول باز، بودی مرتضی مولا و میر بعد من مولای او باشد علی هم امیر و جانشین هم دوستدار هم امیرالمؤمنین هم عشق ماست نیست تنها انتخاب آن امیر منت خاص خدا بر مسلمین
|
در مدح و منقبت حضرت علی ابن ابیطالب علیهم السلام
ای آنکه خداگونهتر از تو بشری نیست در راه خداوند و حفاظت ز پیامبر هرچند که بی یاور و مظلوم و غریبی در طول گذرگاه فقط رد تو پیداست ای آنکه به هر عرصه ز فتحت اثری هست ای زخمترین آینه ، ای آینۀ زخم یک ذره ز زیبائی تو ای گل توحید مجموع صفات تو کنون زینت مهدی است نومید مشو از در معشوق (غلاما) |
|
در مکتب تسلیم ، ز تو بندهتری نیست چون سینۀ تو در همه عالم سپری نیست مانند تو در طول قرون راهبری نیست نشناختهتر ، از تو ولی رهگذری نیست در بهره ز دنیا ز تو بیبهرهتری نیست حق را بجز از مهر تو تصویرگری نیست در شاکلۀ هیچ گل و حور و پری نیست هر چند که ما را ز وصالش ثمری نیست زیباتر از امّید وصالش ، هنری نیست |