ناهنجاریهای مدنی
هوالجمیل
ایجاد قبح اجتماعی نسبت به ناهنجاریهای مدنی
ایدهی «شهر ما خانهی ما» تقریباً در جامعه، جا افتاده و همه میدانند که شهر متعلق به آنهاست و با عوارض آنها ساخته میشود اما ایجاد احساس تعلق و حس مسئولیتپذیری و رفع حس بیتفاوتی نسبت به ناهنجاریها، هنوز کاملاً در روح و قلب مردم و بویژه دانش آموزان نهادینه نشده و گاهگاهی مشاهده میشود که خلاف آن عمل میکنند هرچند میدانند که شهر آنها، خانهی مشترک تمام آنهاست.
در چند دهه قبل به وضوح پدیدهی شکستن چراغهای کوچه و خیابان را میدیدیم ولی امروزه، دیگر این پدیده به چشم نمیخورد و شاید به ندرت مشاهده شود که کودکی چراغهای خیابان و معابر را بکشند. در این رابطه، همه میدانند و قلباً درک کردهاند که چراغها و روشنائی و نور متعلق به همهی آنهاست و دیگر لازم نیست اداره برق، کنار هر تیر برق یک نگهبان بگذارد چون همه مردم و بچهها تبدیل به نگهبان روشنائی شهر خود شدهاند و حس بیتفاوتی در آنها از بین رفته و جای خود را به مسئولیتپذیری و واکنش سریع در برابر تعرض به روشنائیها داده است. همین حس باید در تمام امور دیگر نیز بوجود بیاید. مثلاً همهی مردم و دانشآموزان میدانند که گلهای شهر و زیبائی آنها متعلق به خودشان و دیگران است ولی بعضاً مشاهده میشود که علیرغم این دانستن، به راحتی وارد حوزه های گلکاری میشوند و گل میچینند و کسی هم مانع آنها نمیشود. آنچه ما باید انجام دهیم، ایجاد حس قبح گل چینی و شکستن شاخهی درختان است. در کنار این حس، یک حس دیگر نیز باید تقویت شود و آن حس مراقبت و تذکر دادن و بیتفاوت نبودن است. هر فرد باید احساس کند که این گل متعلق به شخص اوست و با تمام وجود باید از آن مواظبت کند و جلو چیده شدن آن را بگیرد. اما هنوز این حس به خوبی ایجاد نشده هرچند حس قبح گل چینی وجود دارد و همه میدانند که کار بدی است.
نمونههای دیگر: آبریزی در معابر، چسباندن آگهی های تخلیه چاه روی درب منازل، دیوار نویسیهای تبلیغاتی، سد معبر توسط بعضی از مغازهداران، رها کردن مصالح ساختمانی در خیابانها و معابر، موتورسواریهای افسار گسیخته، و . . . و . . . بقیه را شما بگوئید...