هدهد، پیام آور عشق و فرزانگی

hodhod publication
هذا من فضل ربی
هدهد، پیام آور عشق و فرزانگی

بنام خداوند جان و خرد
دوستان سلام - خوش آمدید
انتشارات هدهد با شماره مجوز 999 از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال 1374 فعالیت خود را شروع کرده و دفتر مرکزی آن در شهر مقدس قم می‌باشد. این انتشارات در سه زمینه 1– چاپ و نشر کتاب 2-خدمات چاپ و نشر و 3- تولید محصولات سمعی – بصری فعالیت دارد و محل سکونت مدیر آن شهرستان زرقان فارس است.
هدهد نه فقط نام انتشاراتی من، بلکه یادآور خاطرات برادر شهیدم، ابوالفضل صادقی، و سرپل ارتباطی من با تمام دوستانم در سراسر کشور (و جهان) به حساب می‌آید. اگرچه گستره‌ی فعالیت این انتشارات کشوری و سراسری است اما بیشتر برای چاپ آثار خودم و دوستانم در نظر گرفته‌ام در عین حال پذیرای سفارشات متقاضیان محترم از سراسر کشور نیز بوده و خواهد بود.
هدهد علاوه بر فعالیت در سه زمینه فوق، از ابتدای فعالیتش راهنمای دوستان و هموطنان دیگر بوده و (از دستنوشته تا ویرایش و چاپ و پخش کتاب) به آنها مشاوره رایگان در تمام امور چاپ و نشر داده و میدهد.
+++++++++++
شماره حساب رسمی انتشارات هدهد: 5859831051096666 بانک تجارت – شعبه زرقان فارس – به نام محمد حسین صادقی
والسلام
ارادتمند - محمد حسین صادقی
Sadeghi, M.H
09176112253
hodhodzar@gmail.com
۰۹۳۹۸۱۱۴۱۵۴واتساپم

بایگانی
سه شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۴ ق.ظ

دو اثر از همشهری فقید مرحوم سرتیپ ناصری

هوالجمیل

دو مقاله صمیمی از مرحوم سرتیپ بهرام ناصری

بمناسبت سال نو و نوروز باستانی

روحش شاد و یادش گرامی

===================

ارادتمند : محمد حسین صادقی

09176112253

hodhodzar@gmail.com

در سال 1373 پس از راه اندازی ماهنامه هدهد مقالات متعددی در رشته‌های مختلف از همشهریان فرهیخته و فرهنگدوست و میهن‌پرست به دستم رسید که تعدادی از آنها به مرور چاپ شد و برخی از آنها بخاطر تعطیل شدن نشریه (به علت شکست مالی) به چاپ نرسید. در آن زمان دو مقاله از همشهری گرانقدرمان سرتیپ بهرام ناصری به دستم رسید که مجال انتشار نیافت ولی به عنوان دو یادگار با ارزش از ایشان برای تاریخ زرقان و ایران باقی ماند تا بعد از وفات ایشان بهانه‌ای باشد برای یادآوری از عشق و سوز و معرفت او و همچنین فرستادن فاتحه و صلوات بر روح ایشان و پدر و مادر و اقوامش بویژه مرحوم حاج نعمت‌الله کاویانی (دائی مادر ایشان) و پسرخالۀ فقیدم مرحوم سرهنگ عطاء‌الله کاویانی و شهید محمدجواد کاویانی. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم. روحشان شاد و یادشان گرامی

 

هوالجمیل

در سال 1373 پس از راه اندازی ماهنامه هدهد مقالات متعددی در رشته‌های مختلف از همشهریان فرهیخته و فرهنگدوست و میهن‌پرست به دستم رسید که تعدادی از آنها به مرور چاپ شد و برخی از آنها بخاطر تعطیل شدن نشریه (به علت شکست مالی) به چاپ نرسید. در آن زمان دو مقاله از همشهری گرانقدرمان سرتیپ بهرام ناصری به دستم رسید که مجال انتشار نیافت ولی به عنوان دو یادگار با ارزش از ایشان برای تاریخ زرقان و ایران باقی ماند تا بعد از وفات ایشان بهانه‌ای باشد برای یادآوری از عشق و سوز و معرفت او و همچنین فرستادن فاتحه و صلوات بر روح ایشان و پدر و مادر و اقوامش بویژه مرحوم حاج نعمت‌الله کاویانی (دائی مادر ایشان) و پسرخالۀ فقیدم مرحوم سرهنگ عطاء‌الله کاویانی و شهید محمدجواد کاویانی. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم. روحشان شاد و یادشان گرامی

بقیه در ادامه مطلب

فرهنگ مردم - نوروز در زرقان

موضوعی که ذیلاً درج می‌شود مربوط به سالها قبل است. زمانی که مردم دچار قیود سخت و بیحاصل زندگی امروزی نبودند، در دورانی که مردم خود مولد بودند و مصرف کننده و نیاز های زندگی آنان محدود بوده در نتیجه با فراغت و آسودگی بکار مشغول بودند و به هیچ سازمانی و افرادی وابسته نبودند این بی‌نیازی و خودکفایی، اعتماد به نفس و غرور خاصی به مردم داده بود که جلوی هیچ کس جز خدا سر عبودیت فرود نمی‌آورند اما متأسفانه امروز مردم زرقان محتاج و وابسته هستند و اسیر تشریفات و هزینه‌‌های زائد و بیهودۀ زندگی شده‌اند و از آنهمه معنویت و بی‌نیازی و غرور ملی بی‌بهره مانده‌اند.

روزگاری بود که حدود 6 یا 7 قلم جنس مایحتاج روزانه وارد بازار این شهر می‌شد که عبارت بودند از قند و چای و نفت و کمی پارچه – ادویه – سیگار – خرما و غیره زیرا همه چیز در محل تولید می‌شد و مازاد فروش آن به مصرف اهالی می‌رسید که شرحی جداگانه دارد که انشاالله در آینده پیگیری خواهیم کرد و خواهیم دید چگونه اقتصاد سالم تبلور می‌یافت و رفاه مردم را تأمین می‌نمود. که آن ایام بخیر باد.

در زرقان ما چند ماهی قبل از فرارسیدن سال نو و بهار هر خانه‌ و خانواده تدارک لازم را می‌دید، اینجا بود که برای بچه‌های و بزرگترها لباس نو دوخته می‌شد و آماده در بقچه داخل رختدان (یخدون) می‌گذاشتند برای دختر بچه‌ها لباس با پارچه‌های رنگین و گلدار و کفش چرمی قرمز رنگ و برای پسران پیراهن و ملکی بچه‌گانه تهیه می‌شد دراین ایام کار خیاطهای بازار و زنانی که در منزل دوخت و دوز می‌کردند سکه بود. حدود یکماه قبل از عید اگر خانه تعمیرات جزئی لازم داشت انجام می‌دادند، لباسها را می‌شستند و نان مصرفی را می‌پختند و آماده می‌کردند. در آن روزگار از شیرینی‌های رنگارنگ چرب و خامه‌ای خبری نبود، زنان با دقت و ظرافت خاصی آرد گندم مرغوب را الک کرده و خمیر آن را با شیره انگور – روغن گوسفند – کمی ادویه مخلوط کرده نان شیرینی با بهترین کیفیت تهیه و آنرا بصورت لوزیهای مرتبی می‌بریدند و در جای خشک و خنکی نگهداری می‌کردند که برای پذیرایی ایام عید مورد استفاده قرار گیرد که بسیار مطبوع و سالم و کم خرج بود. یکی دیگر از تنقلات و وسائل پذیرایی نوروز مجموعۀ گندم برشته بود که تهیه آن بشرح زیر است:

ابتدا گندم را پاک کرده و می‌شستند و آنرا لای پارچه مرطوبی پیچیده – چند ساعتی می‌ماند که پوست آن نرم شود، بعد آن را در آفتاب پهن کرده تا خشک شود سپس گندمها را روی تابۀ آهنی بزرگ ریخته و برشته می‌کردند و به کناری می‌گذاشتند. کنجد را به همین منوال پاک کرده پوست گرفته – بو داده و با گندم برشته مخلوط می‌کردند، نخودچی و کشمش و دانه برنج بو داده (پوکک) نیز به این مجموعه افزوده می‌شد. برای تهیه پوکک برنج را پخته و آبکش نموده سپس در آفتاب خشک می‌کردند تا چیزی شبیه ته دیگ دانه دانه بدست آید بعد آنرا با نمک نرم مخلوط کرده در تابه با حرارت ملایم برشته می‌کردند تا دانه‌ها ضمن برشته شدن باد کند. مخلوط گندم برشته را در کیسه ریخته و در جای خشک نگهداری می‌کردند تا عید فرا رسد.

چند روز مانده به نوروز ابتدا پرده‌های پارچه‌ای را که جلوی دربها نصب بود و معمولاً با میخ به دیوار زده می‌شد (بدون استفاده از چوب پرده و ریل و غیره) باز می‌کردند، فرشها را اعم از قالی و گلیم و نمد و غیره جمع‌آوری می‌کردند و از اطاقها خارج کرده داخل اطاق را کاملاً رفت و روب و آب‌پاشی کرده و اشیای داخلی آنها را شسته یا به دقت گردگیری می‌کردند و مجدداً در جای خود قرار می‌دادند. 

در هر خانه طاقچه‌ای بود که با لوازم قدیمی و شمعدان و کاسه چینی و آینه سنگی بزرگ تزئین می‌شد و اکثراً یادگارهای خانوادگی بود و به ندرت مورد استفاده قرار می‌گرفت و از نسلی به نسل دیگر انتقال می‌یافت و بعنوان اشیائی عزیز و خاطره‌انگیز در نگهداری آنها دقت و مراقبت می‌شد.

فرشها و تشکچه‌های اطاق را پس از تکاندن و تمیز کردن و گاهی اوقات شستن بدقت در محل خود می‌انداختند، روی تشکچه‌های (دوشچکی) روکش چلوار سفید می‌کشیدند، اجاقی که در گوشه اطاقها در زمین تعبیه بود مرمت و گچ‌کاری می‌کردند، علاوه بر آن، از منقل نیز استفاده می‌شد که در ایام قبل از عید خاکستر آن را خالی کرده گچ اطرافش را با ظرافت تجدید می‌نمودند و بدنه منقل را که اکثراً برنجی بود سائیده و برق می‌انداختند تا جلوه بیشتری پیدا کند. پرده‌های اطاق را شسته و بجای خود نصب می‌کردند سپس حیاط و احیاناً کوچه را نیز جاروب می‌زدند و یکروز قبل از تحویل سال نو به حمام رفته و شستشوی حسابی می‌کردند، چیزی که عمومیت داشت حنابندان بوده که با آداب مخصوص خود حنای مرغوب را خریده و خیسانده و خمیر می‌کردند و همراه وسائل دیگر بحمام می‌بردند و بدست و پا می‌مالیدند (می‌‌بستند) و چند ساعتی صبر کرده سپس آنرا می‌شستند در نتیجه کف دست و پا رنگین می‌شد که خود جلوه‌ای خاص داشت و باعث طراوت و نشاط می‌شد.

با فرا رسیدن آخرین چهارشنبه پایان سال هنگام غروب یا اول شب در کوچه‌های و گذرگاهها آتش می‌افروختند و ابتدا بچه‌ها و مردها، سپس زنها (بدون حضور افراد نامحرم) از روی آتش می‌پریدند و کِل می‌زدند و گاهی اشعاری عامیانه نیز می‌خواندند و در پایان ظروف مستعمل شکستی از قبیل کوزه – کاسه و سنگ و غیره را تا جایی که مقدور بود پُر از آب کرده به زمین می‌زدند تا به این وسیله شر اسبابهای کهنه را کم کنند و بجای آنها ظروف نو بخرند و چند ساعتی از شب گذشته مراسم خاتمه می‌یافت و عده‌ای سر و صورت خود را می‌پوشاندند و بخانه دوستان و همسایگان رفته و صدای خود را تغییر می‌دادند و قاشق زنی می‌کردند و مقداری حبوبات شامل برنج – عدس – نخود – لوبیا – گندم، گاهی پول خرد و غیره می‌گرفتند که به اینکار در اصطلاح محلی تک تککی (Tek – Tekaki) می‌گفتند و بیشتر جنبه شوخی و تفریح داشت و گاهی اوقات بعضی مردان جوان برای خندان دیگران چادر به سر کرده و سر و روی خود را می‌بستند و به قاشق زنی می‌رفتند که موجب خنده و شادی مردم و بخصوص بچه‌ها می‌گردید، گاهی اوقات با مواد بدست آمده آش رشته نذری می‌پختند.

کار رفت و روب منزل و شستن البته و دوختن لباسهای نو و تهیه غذا و سفره عید و غیره کلاً بعهده زنان بود. نکته‌ای که لازم بذکر است ارزش خدمات زنان و سنگینی مسئولیت زندگی و مشقت خانه‌داری بود که بر دوش آنان سنگینی می‌کرد و تمام امور اعم از تهیه نان و نان شیرین و گندم برشته و غیره در منزل و بدست آنان انجام می‌گرفت و کمتر مردی در اینکارها دخالت داشت، بر خلاف امروز که در زرقان ما کسی نان در خانه نمی‌پزد، لباس را ماشین لباس‌شویی می‌شوید، جاروبرقی و آسیاب – چرخ گوشت و پلوپز و سشوار و همزن و غیره کار زنان را انجام می‌دهند و البته بایستی چنین باشد لیکن چه کسی از زحمات مادران ما یاد می‌کند و سختی‌هایشان در زمستان و تابستان و باد و باران و گرمای طاقتفرسا را بخاطر می‌آورد؟

به هر حال در شب تحویل سال نو یا روز بعد الزاماً مرغی را ذبح کرده و رُب پلو معروف خودمان را علم می‌کردند که بسیار مطبوع و خوشمزه بود و نیز روز اول عید به مبارکی و میمنت شیر یا شیربرنج برای سپیدی و شادی می‌خورند. سپس سفره عید را چیده و با خوشحالی اطراف آن می‌نشستند.

سفره عید هم تشریفاتی داشت حدود دو هفته مانده به آغاز سال نو مقداری گندم با عدس و نخود و غیره را پاک کرده و شسته و در آبگرم خیس می‌کردند سپس آب آن را کشیده و دستمال مرطوبی روی ان انداخته در جای نسبتاً گرمی قرار می‌دادند تا دانه‌های جوانه بزند بعد آنها را در بشقاب یا دیس یا هر ظرفی که مایل بودند پهن کرده می‌گذاشتند جوانه‌ها بلند و سبز شوند (البته هر روز کمی آب به آنها می‌دادند و دستمال نازکی روی آن می‌کشیدند) در موقع تحویل سال نو سبزه‌های بطور حدود 5 سانتیمتر رسید بسیار خوشرنگ و با طراوت بوده که سر سفره می‌گذاشتند.

در بعضی خانه‌ها بنا به یک سنت یا نذر سمنو (سمنی) تهیه می‌کردند و در ظرفهای کوچک به همسایگان و بستگان می‌دادند که سر سفره بگذارند و یا بخورند.

یکی از لوازم سفره عید تخم‌مرغ رنگ کرده بود که تخم‌مرغهای آب پز را با رنگهای زنده و شاد مثل قرمز- ارغوانی سبز و آبی رنگ زده و در بشقابی سر سفره می‌گذاشتند. در سفره هفت‌سین آینه‌ای گذاشته و یک تخم مرغ خام سفید روی آن قرار می‌دادند و معتقد بودند هنگام تحویل سال تخم‌مرغ باید بچرخد و سالها جای خود را عوض کنند. هنگام حلول سال جدید در حالیکه همه پاکیزه و تمیز بوده و لباسهای نو پوشیده بودند سرحال و شاد اطراف سفره می‌نشستند و مشغول دعا و نیایش می‌شدند، مخصوصاً مادران برای سلامتی فرزندان خود و برکت خانه دعا می‌خواندند، گاهی تحویل سال با اوقات نماز تقارن پیدا می‌کرد در اینحال عده‌ای سجاده گسترده و نماز می‌خواندند یا مشغول قرائت قرآن و دعا می‌شدند و پس از آن، سال نو به همدیگر مبارکباد می‌گفتند بچه‌ها دست بزرگترها را بوسیده و عیدی می‌گرفتند کمی اطراف سفره می‌نشستند و مختصری نان شیرین و چای یا شیر می‌خوردند و رسم بر این بود که بزرگترها و محترمین چند روزی در خانه می‌نشستند تا دیگران به دیدن آنها بیایند. در این اوقات کسب و کار تعطیل بوده و بخصوص چند روز اول سال صرف دید و بازدید و احوالپرسی و خوش و بش می‌شد.

یکی از سنتهای بسیار پسندیده مردم زرقان در ایام نوروز آشتی‌کنان کسانی بود که بنحوی از یکدیگر رنجیده بودند در ایام نوروز با وساطت بزرگترها، افرادی که با هم قهر بودند به دیدار یکدیگر رفته سر و روی همدیگر را می‌بوسیدند و ریشۀ کدورتهای گذشته را از دل بر می‌کندند، در نتیجه همیشه بین مردم صلح و صفا بود.

در ایام نوروز بچه‌ها با لباسهای نو و دستهای حنا بسته شاد و شنگول در کوچه تخم‌مرغ جنگی بازی می‌کردند و جوانان با تورنا بازی (دِرِنه) و قاب بازی و غیره خود را مشغول می‌داشتند. زنان و دختران هم در خانه با بستن‌ بند به تیرهای سقف دالان، تاب درست می‌کردند و آبرک می‌خوردند (هورک Howrak) و گاهی شعری با این مضمون می‌خواندند: غــم برو شــــادی بیا -- نکبت برو دولت بیا.

نحوه تخم‌مرغ بازی بدینصورت است که چند نفر تخم‌مرغهای رنگی پخته شده را که بعنوان عیدی گرفته‌اند با خود آورده و دو به دو با هم بازی می‌کنند و تخم‌مرغها را بهم می‌کوبند آنکه دیرتر شکسته شود برنده است و طبیعی است که تخم‌مرغهای شکسته شده را نصیب صاحب خود می‌کند.

گاهی اوقات خانواده‌ها حوالی عصر سور و سات خود را برداشته به دشت و صحرا می‌رفتند که با این نوع گردش و تفریح اصطلاحاً «گشتن» می‌گفتند و روز سیزده طبق عادت مرسوم همه به صحرا و باغ و کنار نهرها و جوی آب می‌رفتند و سبز‌ه‌های سفره را هم به دشت و صحرا می‌سپردند و به این ترتیب مراسم و تعطیلات سال نو را تمام کرده، دوباره به کار و کوشش و حرفۀ خود مشغول می‌شدند.

دو نکتۀ که در این احوال شایان توجه است سادگی و بی‌پیرایه بودن و کم خرج بودن کلیه مراسم بود و دیگر آنکه مراسم ایام نوروز به هیچ عنوان آلوده به بعضی مفاسد که در شهرهاست نمی‌شد و در همه حال رعایت تقوا و حجاب و حیا و عفت الزامی بود و هرگز عملی مغایر با شئون اسلامی و اخلاقی مشاهده نمی‌شد. به هر حال، در آن زمانها زندگی ساده، آرام وت وأم با راحتی فکر و خیال و سلامت نفس بود که سپری شد. یادش بخیر باد. 4/12/73

از : مرحوم سرتیپ بهرام ناصری

 

فرهنگ نان‌پزی در زرقان

در اواسط تابستان پس از برداشت محصول هر خانواده کشاورز به نسبت نیاز سالیانه خود مقداری از این گندم را برای مصرف خانه اختصاص می‌داد و بقیه را بفروش می‌رساندند. افرادی که کشتکار گندم نبودند نیز مقدار لازم را خریداری کرده و به منزل می‌بردند و در خمره‌های سفالی بزرگ که مخصوص اینکار بود انبار و نگهداری می‌نمودند. در زیرزمینی‌ها یا اطاقهای انباری سه نوع خمره وجود داشت: اول خمره‌های بزرگ برای سیلو کردن گندم و جو، دوم خمره‌های نگهداری آرد، سوم خمره‌هائی که برای تهیه سرکه – شیره انگور و ترشی و غیره مورد استفاده قرار می‌گرفت و بعضاً در کنار خمره‌های بزرگ انواع کوچکتری که دهانه تنگ‌تر داشتند برای منظور سوم بکار می‌رفتند که به آنها «برخمره» می‌گفتند.

پس از باز کردن در خمره‌های بزرگ، هنگامیکه آرد مصرفی خانه تمام می‌شد مقداری از این گندم را از خمره خارج کرده بوجاری و پاک می‌کردند و می‌بیختند که خاک و زوائد و تخم گیاهان دیگر در آن نباشد، ترتیب بوجاری کردن گندم به اینصورت بود که گندمها را در حیاط منزل پهن کرده سپس آنرا در هاون سنگی برگ (جوغن) ریخته و با دسته بزرگ که آن را دستۀ سرپائی می‌گفتند دسته می‌زدند برای تمیز شدن بیشتر مقداری گل رس نرم و پاکیزه نیز به این گندم اضافه می‌کردند سپس گندمهای دسته خورده را در غربالهای بزرگ بوجاری ریخته و آنرا می‌بیختند. بوجارها در کار خود مهارت تام داشتند و گندم را ضمن چرخاندن در غربال گاهی تا ارتفاع 2 متر به بالا پرتاب می‌کردند سپس به سطح غربال برمی‌گرداندند در نتیجه کلیه گرد و خاک و اضافات و تخم گیاهان دیگر از گندم جدا می‌شد و گندمهای پاک شده را در جوال که کیسه‌های نخی ضخیمی بود ریخته و پس از پر شدن با سوزن جوالدوز درب آن را می‌دوختند. به این ترتیب چند جوال پر از گندم پاک و تمیز، آماده حمل به آسیاب می‌گردید. خاک باقیمانده بوجاری مصرفی نداشت که دور ریخته می‌شد لیکن در ضمن عملیات بوجاری مقداری گندمهای شکسته یا نارس و ریز و نامرغوب نیز جدا می‌گردید که به آن «ته‌غربالی» می‌گفتند و برای مرغ و خروس خانه کنار گذاشته می‌شد.

قبل از تأسیس نیروگاه برق و راه‌اندازی آسیاب برقی در زرقان که به حدود سالهای 1335 به بعد مربوط است گندم بوجاری شده را در جوال بار الاغ کرده و به بندامیر می‌بردند و در آسیاب‌های آن محل آن را خرد و آرد کرده و بر می‌گردانند که  پس از تأسیس آسیاب برقی در زرقان اینکار در همان محل انجام می‌شد. آرد حاصله بعلت اصطحکاک شدید دانه‌های گندم با سنگ آسیا گرم می‌شد لذا هنگام رسیدن به منزل جوالها را در اطاقی گذارده در آنرا باز می‌کردند و حداقل یکروز هوا می‌دادند که خنک شود در غیر اینصورت نان آن بخوبی از کار در نمی‌آمد و باصطلاح محلی بَعل نمی‌داد. جو را نیز به همین ترتیب آسیاب کرده و بیشتر اوقات آرد آن را با آرد گندم مخلوط می‌کردند و به آن جو گندمک می‌گفتند. در اینجا کار مردان خاتمه یافته و پخت نان و سایر کارها به زنان محول می‌شد.

از آنجا که زنان زرقان پرکار و پرطاقت و بی‌توقع بودند با انرژی و علاقه خاصی کلیه امور پخت نان و نگهداری و استفاده از آن بعهده آنان بود و برای اینکار یکی دو روز وقت صرف می‌نمودند.

علم بساط نان‌پزی و تهیه و پخت نان را به زبان محلی (تش‌توه = آتش‌تابه) می‌گفتند که به کل این امور اطلاق می‌شد.اکثر اوقات از دو نفر زن بعنوان نان‌پز و نان واروکن (نون‌پز ونون‌اوری‌کن) دعوت می‌کردند که با کمک آنان نان پخته شود ولی بیشتر اوقات نیز زنان خانه، خود اینکار را به عهده می‌گرفتند. بانوی خانه صبح زود بیدار می‌شد. ابتدا آب لازم را از چاه می‌کشید و در طشت یا لگن خمیری ریخته مقداری نمک زبر به آن اضافه می‌کرد سپس آرد بیخته شده از قبل را با آب و نمک مخلوط نموده و ورز می‌داد تا خمیری یکدست بعمل آید.

معمولاً پخت نان در آشپزخانه سنتی (مطبخ) یا گوشه‌ای از حیاط منزل انجام می‌شد. باین ترتیب که فرشی مانند گلیم کهنه و پاکیزه یا سفره کرباسی بزرگ گسترده، در صدر آن تخته نان‌پزی را مستقر می‌کردند به نحوی که طراز باشد و لغزش نداشته باشد. تخته نان‌پزی یک میز چوبی پایه کوتاه بود که از الوارهای ضخیم بشکل دایره بوسیله نجارها ساخته می‌شد و از دو قطعه الوار بلند بجای پایه در زیر آن استفاده می‌شد سطح تخته کاملاً صاف بود و اکثراً سنگین وزن و بزرگ بوده و اگر خانواده‌ای آنرا می‌خرید تمام اهالی محل از آن استفاده می‌کردند. همراه این تخته یک تیر چوبی که بصورت مفتول تراشیده بود برای پهن کردن چانه خمیر بکار می‌رفت که همراه با قطعه چوب بلندی که بشکل خط ‌کش ساخته می‌شد برای برگرداندن نان، با هم می‌خریدند و به آن (تیر و نوواگردون) می‌گفتند. تابه پخت عبارت از صفحه مدور و محدب آهنی بود که یک حلقه برای سهولت جابجائی به آن وصل بود و توسط آهنگران ساخته می‌شد بآن (تووه) می‌گفتند. تابه را روی سه قطعه سنگ بنام کُچُنه بنحوی سوار می‌کردند که حدود 25 سانتیمتر از سطح زمین ارتفاع داشته باشد که مواد سوختنی به راحتی زیر آن جا بگیرد. نان‌پز پشت تخته به نحوی می‌نشست که به هر دو وسیله تسلط داشته باشد. زن دیگری که همدست او بود (نون اوری کن) چانه‌های خمیر را از طشت برداشته گلوله می‌کرد و بدست نان‌پز می‌داد. نان پزها ابتدا با پاشیدن کمی آرد روی تخته که بان پَرسُم می‌گفتند چانه خمیر را روی آن گذاشته با زدن ضربات با دست آنرا تخت کرده سپس با تیر و فشار دست آنقدر آنرا می‌غلطاندند تا نان به اندازه قطر تخته و تابه پهن می‌شد.سپس نان را روی تابه می‌انداختند تا پخته شود. در گذشته از سوختی استفاده می‌شد که فضولات دامی بوده و آتش ملایم و پر دوامی داشت. اما امروزه اجاقی ساخته‌اند که با گاز مایع روشن می‌شود و بازدهی بهتر و بیشتر داشته و بدون دود است. زن دوم که وظیفه پختن نان را داشت با ابزار خود (نوواگردون) ضمن روشن نگهداشتن زیر تابه و تنظیم آتش آن مرتباً نان روی تابه زیر و رو می‌کرد تا بخوبی برشته شود. لازم به ذکر است که یکعدد نان روی تابه نمی‌ماند بلکه مرتباً نانهای جدید اضافه شده و گاه تا 5 عدد نان همزمان روی تابه پخته و برشته می‌شد. نان آماده شده را با نان برگردان (نوواگردون) برداشته و روی یک صفحه مدور بزرگ بافته شده از شاخه‌های نازک و سبز درخت بادام کوهی که بآن (نون نَم کُنک) می‌گفتند روی هم می‌چیدند تا ارتفاع آنها به حدی برسد که امکان فرو ریختن آن نباشد. در اینحال دسته‌های نان را برداشته و در اطاقی که تردد نبود روی سفره بزرگی پهن می‌کردند تا بتدریج خشک شود. منظره نان‌ پختن با سر و صدای دست نان پز که روی چانه خمیر می‌کوبید و دود و دم حاصل از سوختن مواد زیر تابه و بوی نان برشته و تازه حال و هوائی ایجاد می‌کرد که بسیار مطبوع بود.

معمولاً بین زنان که مشغول پختن نان بودند بحث و گفتگو و تبادل اخبار و گاهی شوخی و خنده رد و بدل می‌شد و هنگام ظهر موقتاً کار را تعطیل کرده (لنگ می‌کردند) و ناهار که اکثراً دیزی آبگوشت بود پیش کشیده در کاسه مسی بزرگ خالی کرده و همانجا روی تخته صرف می‌نمودند و چند پیاله چای تازه و مطبوع به بدرقه‌اش می‌فرستادند و پس از جمع‌آوری بساط ناهار مجدداً مشغول به کار می‌شدند. اگر مهمان یا تازه واردی قدم بخانه می‌گذاشت صاحبخانه یکعدد نان تازه داغ تا می‌زد و بصورت یک مربع 30 × 30 سانتیمتری درآورده و به او تعارف می‌کرد یا گاهی در سینی گذاشته برای همسایگان می‌فرستاد و به آن «تعارف نان گرم» گرم می‌گفتند.

حوالی غروب تمام آرد مصرفی حدود 2 ماه پخته شده بود و نانهای دسته شده در اطاقی آماده خشک شدن بود. در اینحال دستمزد نان‌پز و نان برگردان را داده و به هر کدام چندین نان گرم اهداء می‌کردند آنها هم دست و صورت خود را سر حوض شسته و خداحافظی کرده می‌رفتند. در اینحال بانوی خانه تابه و تخته و سایر وسائل را جمع‌آوری می‌کرد و طشت و ظروف آلوده به خمیر را می‌شست و وسائل کار در جای خود قرار داده و با نیم رمقی که برایش مانده بود خسته و کوفته برای استراحت می‌رفت.

صبح روز بعد نظافت منزل و خارج کردن خاکستر نان‌پزی و رفت و روب شروع می‌شد و هر چیزی بجای خود برمی‌گشت. مقداری آرد سبوس دار و زبر که از پرسُم باقیمانده بود در زیر تخته جمع می‌شد که آنرا برداشته و برای خوراک مرغان خانگی بکار می‌بردند و به آن زیر تخته‌ای می‌گفتند.

نانهائی که در اطاق پهن بوده و کاملاً خشک شده بود در ناندان می‌چیدند. ناندان (نوندون) ظرف بزرگ استوانه‌ای بود به قطر حدود 5/1 متر که با ساقه‌های نازک و سرخ رنگ بید بصورت سبد بافته می‌شد و دری هم روی آن قرار می‌گرفت از جنس سبد بود.

برای جلوگیری از دسترسی حشرات و موش و غیره ناندانها را از سقف آویزان کرده یا روی چهار حلب صاف و سالم قرار می‌دادند که هیچ موجودی دسترسی به آن نداشته باشد.

نانی که به این زحمت و مشقت تهیه می‌شد کفاف یکی دو ماه مصرف خانواده را می‌داد که بسیار لطیف و دلچسب بود و چون زنان زرقان عموماً در امر نظافت و پاکیزگی وسواس داشتند این نان را کاملاً بهداشتی تهیه می‌کردند و مدتها سالم می‌ماند البته روی آنها (ناندانها) علاوه بر درب آن، پارچه یا سفره بزرگ پهن می‌کردند که گرد و خاک به نان نرسد. گاهی اوقات قبل از پختن نان در خانه، نان مصرفی کم می‌آمد که در اینصورت ناچار از همسایگان و بستگان تعدادی نان قرض می‌گرفتند و پس از پختن، اولین کاری که انجام می‌دادند پس دادن نانهای قرضی بود.

یکی از سنتهای خوب در زرقان احترام به نان به نشانه نعمت خداوندی و جلوگیری از ریخت و پاش آن و صرفه‌جوئی در مصرف آن بود. اگر تکه نانی روی زمین افتاده بود برمی‌داشتند، می‌بوسیدند، بر سر و چشم می‌گذاشتند  و آن را در جای مناسبی مثلا در شکاف یک دیوار قرار می‌دادند.

امروز دیگر مردم اوقات خود را صرف پختن نان نمی‌کنند و از نانوائیهای محل نان مصرفی خود را تهیه می‌کنند. در زمان گذشته (حدود 30 – 40 سال پیش) تنها یک باب نانوائی (نان سنگکی) در زرقان بود که روزی بیش از 2 ساعت پخت نداشت و تنور آن با خار صحرا گرم می‌شد اما امروزه 9 واحد نانوائی در زرقان دائر است و صف طولانی خریداران جلوی آنها آه از نهاد قدیمی‌ها در می‌آورد.

از : مرحوم سرتیپ بهرام ناصری

روحش شاد و یادش گرامی

===================

ارادتمند : محمد حسین صادقی

09176112253

hodhodzar@gmail.com

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۴/۲۰
محمد حسین صادقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">