آیرونیهای سُرمه ای
هوالجمیل
آیرونی های سُرمه ای
آیرونی بر وزن نایلونی به آثار هنری و ادبی طنز اطلاق میشود.
در قفس اینجا دل من شاد نیست
مرغک اندیشه ام آزاد نیست
شاید اینجا آن بهشت گمشده ست
هرچه باشد مثل عشق آباد نیست
اردوی اردیبهشت رنگها
را ، کسی همراه تا خرداد نیست
هر کسی معتاد کوک زندگی است
زنده بودن را کسی معتاد نیست
لحظه ها آبستن مرگند ، آه
لحظه ای آبستن میلاد نیست
مَردم اینجا نه با من دشمنند
دوستی در دفتر اعداد نیست
هر کسی در این تأتر پر شتاب
می کشاند موکت خود را از آب
آسمان اینجا به رنگ دیگریست
چشم هر کس قبر تنگ دیگریست
سنگ اول خورده بر بالت ولی
در فَلاخَن پاره سنگ دیگریست
از پلنگی می گریزی زین دکان
ضامن جانت پلنگ دیگریست
زنگ دل را می زدائی با سرشک
گونه هایت بوم زنگ دیگریست
چشمهای سرمه دارت زاشک و دود
آیرونیهای قشنگ دیگریست
آسمان، دانی در اینجا رنگ چیست؟
زانچه بالاتر نه رنگ دیگریست
کَس نداد اینجا سلامم را جواب
عابری تف کرد صبحم را در آب
چشمه ها گریان دیدار منند
چشم های قریه ، بیمار منند
در نگاه گله خود را دیده ام
بی زبانان عاشق زار منند
قلب چشم انداز ، آنجا می طپد؟
یا طپش های دل یار منند
پنجه های پیچک همسایه ها
دزدکی بر روی دیوار منند
عطر خیس کاهگل عطر قنات
مایۀ تخمیر اشعار منند
در سرم غوغای پرواز است، آه
کاکلی ها بر سپیدار منند
آهِ گرم روستائی ، آه آه
مُردم از سرما ، کجائی آه آه
دشمن من ، شهر نه ، شهریت است
با محبت ، چرخ در ضدیت است
چرخ بی روح است و آخر مقصدش
دوزخ ملیت و مادیت است
هر که را دیدم اسیر چرخ چاه
سوی قبر خویش در جدیت است
آن تمدن ، آن سراب آرزو
جنگل ماشینیِ وحشیت است
نیست صنعت وحشی و خونخواره، لیک
سارقش خونخوار و وحشی نیت است
این که میمیرد به روی دست شهر
نیست طفل ده که انسانیت است
آی شهری ها که دادم بیمتان
کوزۀ سبز دلم تقدیمتان
گرچه من در آهنستانم هنوز
گرچه در یک باجه زندانم هنوز
گرچه بهر رونق سلولها
خود نه سیمان ساز، سیمانم هنوز
گرچه میزی را به من بخشیده اند
بر صفا سوگند، چوپانم هنوز
شعر من هیهای ظهر دشتهاست
داغدار گوسفندانم هنوز
در غروب خسته و غمگین شهر
والۀ آن صبحگاهانم هنوز
گر مرا در جنت المأوا بَرَند
اندر آن دنبال زرقانم هنوز
کوک شو هنگام کار است ای غلام
هستی ات شماطه دار است ای غلام
والسلام – محمد حسین صادقی (غلام)
تهران - اردیبهشت 1370
===============